دسته:زبانشناسی+ساخت شناسی واژگانی
دسته:زبانشناسی
ساخت شناسی واژگانی
ساخت شناسی واژگانی (morphology)
ساخت شناسی واژگانی، دانشی است که تکواژهای يک زبان را مورد بررسی قرار می دهد.
تکواژ (morpheme)، کوچکترين واحد معنی دار در هر زبان است. بدین ترتیب باید میان «واژه» و «کوچکترین واحد معنی دار» تفاوت قایل شد. برای مثال، «آموزگاران» یک واژه و سه تکواژ است:
1) “آموز” (بن مصدر آموزش)
2) پسوند “گار” (گار، نشانه انجام کاری از سوی کسی است. مثل آفریدگار یا گناهکار که در اصل گناهگار بوده است.)
3) علامت جمع “ان”
نمونه انگلیسی: واژه “tourists” هم از سه تکواژ تشکیل شده است:
1) ”tour”
2) پسوند “ist”
3) علامت جمع “s”
اگر یک تکواژ در شرایط گوناگون، شکل های مختلفی به خود بگیرد، آنها را تکواژگونه های (allomorph) نمونه اصلی می نامیم. مثال ها:
الف. حرف تعریف در the apple که بصورت /thi/خوانده می شود، تکواژگونه ی the است.
ب. پیشوندهای “im” در impossible و “ir” در irregular، و “in” در “incorrect”، همگی تکواژگونه های پیشوند منفی ساز در انگلیسی اند.
ج. پسوندهای جمع s در books و z در birds و Iz درbenches همگی تکواژگونه های جمع انگلیسی اند.
برخی تکواژها را می توان به عنوان واژه، به تنهايی بکار برد. اين دسته از تکواژها را تکواژهای مستقل (free morphemes) می نامند. در واژه توريست،”tour” تکواژمستقل است.
برخی تکواژها را نمی توان بطور مستقل بکار برد. اين تکواژها را تکواژهای وابسته (bound morphemes) می نامند. در واژه توريستس، “ist” و “s”، تکواژهای وابسته اند.
در واژه که چند تکواژ وجود دارد، تکواژمستقل را بن (base, rout) می نامند.
بعضی از وند (affix)ها، نوع بن يا معنی واژه را تغيير نمی دهند. برای نمونه می توان به “s” جمع يا “s” مالکيت يا -ed (علامت گذشته) یا نظیر آنها اشاره کرد. به اينگونه وندها، وندهای تصريفی (inflectional affixes) می گوييم.
بعضی از وندها، نوع بن يا معنی واژه را تغير می دهند. مانند ly, ment, al, ize و نظیر آنها. به اينگونه وندها، وندهای اشتقاقی (derivational affixes) می گوييم.
جدول زیر چند نمونه از «وند»های تصریفی و اشتقاقی در زبان انگلیسی را نشان می دهد:
|
نوع: اسم، اسم. بنابراين وند تصريفی است. |
girl, girls. tree, trees |
|
معنی: داوری، پيشداوری. وند اشتقاقی است. |
Judgment, prejudgment |
|
معنی: موافقت، عدم موافقت. وند اشتقاقی است. |
Agreement, disagreement |
|
نوع: اسم، اسم. بنابراين وند تصريفی است. |
Dave, Dave’s |
|
نوع: فعل، فعل. بنابراين وند تصريفی است. |
They work hard. He works hard |
|
نوع: صفت، قيد. بنابراين وند اشتقاقی است. |
slow, slowly |
|
نوع: فعل، اسم. بنابراين وند اشتقاقی است. |
govern, government |
|
نوع: اسم، صفت. بنابراين وند اشتقاقی است. |
emotion, emotional |
|
نوع: صفت، فعل. بنابراين وند اشتقاقی است. |
personal, personalize |
|
نوع: صفت، صفت، صفت. وند تصريفی است. |
loud, louder, loudest |
|
نوع: اسم، صفت. بنابراين وند اشتقاقی است. |
girl, girlish |
|
نوع: فعل، صفت. بنابراين وند اشتقاقی است. |
care, careful, careless |
|
نوع: فعل، فعل. بنابراين وند تصريفی است. |
They work hard. They’re working hard |
|
معنی: کنش، واکنش. پس، با وجود اينکه نوع بن تغيير نکرده، بدليل تغيير در معنی، اشتقاقی است. |
act, react |
|
نوع: اسم، صفت. بنابراين وند اشتقاقی است. |
virus, antivirus |
برای دیدن پرکاربردترین پسوندها (suffixes) و پیشوندها (prefexes) در زبان انگلیسی، پیوند زیر را انتخاب کنید:
پیوند به بیرون؛ پیشوندها و پسوندها در زبان انگلیسی
روش های واژه سازی
یک. compounding: همكنش، همكرد. روش ترکيبی؛ که در آن با ترکيب دو واژه، واژه ای نو ساخته می شود. مانند: Blackbird, textbook, waterbed,
نمونه هاي فارسي : تماشاخانه، سنگفرش، آب انبار،…
دو. blending: آميزش. روشی که در آن، برای بيان يک چيز، از ترکيب ويژگيهای آن چيز، واژه ای نو می سازند. تفاوت اين شيوه با روش قبلی در اين است که در روش دوم، واژگان اصلی شکسته شده و سپس از ترکيب آنها واژه ای نو پديد می آيد. اين کار هم برای کوتاهی و هم برای زيبايی واژه جديد صورت می گيرد. مانند:
Telecast = television + broadcast
Smog = smoke + fog
Bit = binary + digit
Motel = motor + hotel
در زبان فارسی، بتازگی استفاده از اين روش، معمول شده است. يکی از زيباترين واژه های نو ساز، کلمه “فينگيليش” است که به جای “زبان فارسی با خط انگليسی” استفاده می شود. اين واژه ترکيبی، کاملا درست است و ما نمونه های مشابه آنرا در زبانهای ديگر نيز سراغ داريم:
Franglais = French + English
Spanglish = Spanish + English
سه. :derivation وندافزايي. روشی که در آن با استفاده از پيشوندها، پسوندها و ريشه های (بن های) يک زبان ، واژه نو ساخته می شود. پتانسيلِ زبان های فارسی و انگليسی در واژه سازی به روش derivation، بسيار بالا است.
نمونه فارسي : دانشگاه (بن دانش + پسوند گاه)
چهار. clipping: چينش. روشي كه در آن، بخش نخست از واژه اي چند هجايي جدا شده و بجاي آن واژه بكار مي رود.
نمونه انگليسي : ad (advertisement), fan (fanatic), math (mathematics),…
نمونه فارسي : آك (آكبند)، آزِ (1) (آزمايشگاه فيزيك (1))،…
پنج. acronym: واژه اي است كه از حروف نخست چند واژه گرفته شده باشد. تفاوت acronym با abbreviation آن است كه اولي را مي توان همانند يك واژه خواند، اما دومي را بايد ”حرف، حرف“ يا ”جدا جدا“ به زبان آورد.
نمونه: رادار (Radio Detecting And Ranging)
ناسا (National Aetonautics and Space Administration)
ناتو (North Atlantic Treaty Organization)
نكته: سازمان ”سيا“ در فارسي، acronym است، اما در انگليسي کوته نوشت یا abbreviation به شمار مي رود؛ چون در انگليسي بصورت جدا جدا (C.I.A ، سي آي اِي) تلفظ مي شود.
شش. back formation: روشي كه در آن با حذفِ پسوند يك واژه، واژه اي نو ساخته مي شود. نمونه:
Back Formation Original Words
televize television
edit editor
resurrect resurrection
هفت. conversion: تغيير نوع دستوري واژه و ايجاد معنايي جديد، با حفظ معناي قديميِ آن. نمونه:
الف) واژه butter به معناي كره، امروزه بصورت فعل (كره ماليدن) نيز بكار مي رود.
همچنين واژه paper به معناي كاغذ، امروزه معناي ”با كاغذ پوشاندن“ نيز مي دهد.
ب) واژه must كه پيشتر فعل بوده، امروزه بصورت اسم نيز بكار مي رود. در فارسي نيز ما گاهي بايد را بصورت اسمي بكار مي بريم : ”هيچ بايدي در كار نيست.“
هشت. borrowing: وام گرفتن يك واژه از زباني ديگر. در انگليسي واژگان بسياري از زبان فرانسوي وام گرفته شده و حتي دهها واژه فارسي، وارد زبان انگليسي شده است؛ واژگاني چون shah (شاه)، paradise (پرديس)، caravan (كاروان)، lilac (نيلك، گل ياس)، khaki (رنگ خاكي)، chador (چادر)، و… از آن گروهند.
در فارسي، واژگان بسياري از زبان عربي وام گرفته شده كه نتيجه ي آن غناي زبان پارسي بوده است. متاسفانه در وامگیری از زبان های عربی و انگلیسی افراط شده که نتيجه ي آن، چيزي جز بي خيالي نسبت به اصالت و هویت زبان رسمي ايران نبوده است.
نه. onomatopoeia: ناماوا. واژه اي كه از روي آواي يك چيز ساخته شده باشد.
نمونه ي انگليسي : baa, buzz, mew, moo, …
معادل هاي فارسي : وِز وِز كردن (زنبور)، شارش یا شریدن، ماما كردن (گاو)،…
ده. تغيير معنا: بسياري از واژگان در طول زمان، معناي خود را از دست مي دهند و يا با حفظ معني، معناي تازه اي مي يابند. توجه داشته باشيد كه بر عكس conversion، در اينجا نوع دستوري واژه تغييري نمي كند.
براي نمونه در فارسيِ چند قرن پيش، ”مزخرف“ معناي آراسته مي داده و مثلا اگر به كسي مي گفتند ”عجب خانه ي مزخرفي! اين سليقه از كيست؟“، صاحب خانه بسيار سرخوش و مسرور مي شده است. امروزه، مزخرف در فارسي يعني ”چِرت“ و ”بي ارزش“.
برخي زبانشناسان، تغيير معناها را در غالب extension، narrowing، specialization، generalization، amelioration، و pejoration دسته بندي كرده اند كه چون همگي تغيير معنا است، از توضيح آنها خودداري مي كنم.
یازده. metaphor : متافور يعني استعاره. تنها تعداد اندكي از استعاره ها بصورت واژه جدید وارد زبان می شوند. نمونه :
Understand = under + stand، در گذشته ي دور، استعاره از نزديك شدن به چيزي بوده است.
Holyday = holy + day یا روز مقدس، در گذشته ي دور، چون روزهاي تعطيل، مناسبت مذهبي داشته است، اين واژه ابتدا بصورت استعاره استفاده مي شده و امروزه با معنايي كامل بكار مي رود.
Grover Hudson، استاد دانشگاه ميشيگان، واژه سازی از طریق جا افتادن استعاره را زيرمجموعه ي Extension مي داند.
دوازده. coinage : نوآورد. ساخت واژه اي كاملا تازه كه ريشه در هيچ زباني نداشته است. براي نمونه kleenex، nylon، googol (يك و صد صفر جلوي آن) و… واژگاني است كه بصورت قراردادي و بدون استفاده از هيچيك از قوانين واژه سازي ساخته شده است.
سیزده. calque یا loan translation: واژه برساخت؛ حاصل ترجمه لفظی واژه ای است که پیشتر در زبان مقصد وجود نداشته است. برای مثل gratte-ciel از فرانسوی به صورت skyscraper وارد انگلیسی و از آنجا بصورت «آسمانخراش» وارد فارسی شده است. واژگان انگلیسی و فارسی، ترجمه لفظ به لفظ معادل فرانسوی شان هستند که ساختمان بلند را به خراشیدن آسمان تشبیه کرده است.
زبان و مغز
مغز چیست؟
مغز بخشی از سامانه عصبی اندام انسان است و در جمجمه قرار دارد. حرکت اندام ها، خواب، گرسنگی، تشنگی و بسیاری دیگر از رفتارهای حیاتی بشر در کنترل مغز است. همه احساسات بشری، از عشق و نفرت گرفته تا ترس و خشم و شور و غم، توسط مغز ایجاد و کنترل می شود. تفسیر سیگنال های دریافت شده توسط اندام ها (چشم، گوش، پوست، زبان،…) نیز برعهده مغز است. فرایافت هایی چون «آگاهی و هوشیاری» و «باهوشی و خردمندی» هم صفت هایی است که ارتباط مستقیم با عملکرد مغز انسان دارد.
مغز بشر با وزن تقریبی 1.4 کیلوگرم، یکصد میلیارد یاخته عصبی (neuron) را شامل می شود که بوسیله رشته هایی بنام آسه (axon) و تارگان عصبی (dendrite) با یکدیگر در ارتباط اند. یاخته های عصبی، قشر خاکستری مغز را تشکیل می دهند؛ درحالیکه تارهای عصبی و آسه ها قشر سفید مغز هستند. مغز ما همچنین سلول هایی بنام یاخته های پشتیبان (glial cells) دارد. زمانی تصور می شد این یاخته ها کار پشتیبانی از نرون ها را انجام می دهند، اما امروز می دانیم که کار اصلی آنها، تقویت سیگنال های عصبی است.

بخش های مغز و وظیفه ها
بخش سطحی مغز را فرامغز (cerebrum) می نامیم. فرامغز به دو نیمه راستی و چپی تقسیم می شود. از دیرباز گفته می شد که نیمه چپ مربوط به احساسات و نیمه راست مربوط به منطق است. امروزه می دانیم که این گفته فقط تا اندازه ای صحیح است و نمی توان آنرا بعنوان قاعده ای کلی پذیرفت. امروز می دانیم که زبان و گویش به نیمه چپ فرامغز ارتباط دارد.
بخش «پس سری» (occipital lobe) ویژه بینایی است و در بالای آن بخش بخش «آهیانه ای» (parietal lobe) قرار دارد که ویژه حرکت، جهت، موقعیت، و محاسبه است. پشت گوش بخش «گیجگاهی» (temporal lobe) قرار دارد که مسوول «شینیدن»، «تفسیر سخن»، و تا اندازه ای حافظه است. در جلو هم بخش پیشانی یا قدامی (frontal lobe & prefrontal lobe) قرار دارد که پیشرفته ترین و انسانی ترین قسمت مغز بشر است و مسوولیت تصمیم گیری، برنامه ریزی، کنترل توجه، و حافظه کاری را برعهده دارد. پشیمانی، اخلاق، و همدردی هم با همین دو بخش در ارتباط است.
درست زیر سطح فرامخ، cingulate cortex قرار دارد که با مدیریت رفتار و احساس درد در ارتباط است (cortex cingulate را بخشی از پیشانی می دانند). اما در زیر این قشر «آژخ» یا corpus callosum قرار دارد که دو نیمکره مغز را به یکدیگر وصل می کند. بخش هایی بنام basal ganglia هم مسوول حرکت، انگیزه، و پاداش است.
Limbic system بخشی است که در زیر قسمت پیشانی قرار دارد و در همه پستانداران مسوول «میل» و «اشتها» است. بخش های مربوط به احساسات هم در زیر پیشانی قرار دارند. «تالاموس» که یک ایستگاه رله ی سیگنال های حسی است و «هیپوتالاموس» که مسوول ترشح هورمون در بدن است و با دمای بدن در ارتباط است هم در زیر بخش پیشانی مغز قرار دارد.
پشت مغز بخشی بسیار پیچ در پیچ و پرچین قرار دارد که مخچه (cerebellum) نامیده می شود. مخچه الگوهای حرکتی، عادت ها و رفتارهای تکراری که ما بدون فکر کردن انجام می دهیم را ذخیره می کند.

میان مغز و ساقه مغز (midbrain and brainstem) هم مسوول رفتارهایی هستند که ما کنترلی بر آنها نداریم؛ رفتارهایی چون تنفس، ضربان قلب، فشار خون، و الگوی خواب. کنترل سیگنال های رد و بدل شده میان مغز و اندام ها (از طریق نخاع) هم بر عهده این دو بخش است.
روش دیگر، تقسیم مغز به دو قشر حسی (sensory cortex) و قشر حرکتی (motor cortex) است.
زبان و مغز
در بسیاری از افراد، نواحی مربوط به زبان، در نيمه چپ مغز قرار دارد. با اين حال، پژوهشهای تازه ( با استفاده از توموگرافی ، به روش گسيل پوزيترون) نشان می دهد که نيمه دیگر مغز نيز در فرايند زبان، بی تاثير نيست.
در سال 1836، Marc Dax پس از تشريح تعدادی از بيماران خود که ناتوانی گفتاری داشتند، اعلام نمود که قسمت چپ مغز همه آنها دچار آسيب بوده است. چندی بعد، Paul Broca جراح فرانسوی، بيماری را زير نظر گرفت که تنها می توانست يک واژه را به زبان آورد: “tan”!! به همين دليل، بروکا او را تن ناميده بود! پس از مرگِ تن در سال 1861، بروکا وی را تشريح کرد و متوجه وجود آسيب در ناحيه چپ پيشانی قشر مغزی وی شد. اين قسمت از مغز را امروزه با نام “ناحيه بروکا” می شناسيم. «ناحیه بروکا» نقش چشمگیری در تولید و فراوری زبان، یعنی چینش جمله، استفاده از دستور صحیح، و… غیره دارد.
در سال 1876، Karl Wernicke پزشک آلمانی، بخش ديگری از مغز را که دچار آسيب ديدگی شده و ايجاد زبان پريشی کرده بود، کشف نمود. اين بخش (ناحيه ورنيک) ، عقب تر و پايين تر از ناحيه بروکا قرار دارد و بوسيله يک دسته از تارهای عصبی، به نام Arcuate Fasciculus، با آن در ارتباط است. در صورت پارگی اين تارهای عصبی، فرد دچار بيماری “زبان پريشی رسانشی” می شود. مبتلايان به اين بيماری، زبان را می فهمند اما نمی توانند آنچه را که می فهمند، به درستی بيان کنند! «ناحیه ورنیک» نقش چشمگیری در پردازش زبان، یعنی درک کردن جمله ها و قاعده های دستوری شنیده شده یا خوانده شده دارد.
بخش مهم ديگری از قشر مغزی که با فرايند گويش در ارتباط است، “قشر حرکتی” يا (motor cortex) نام دارد. اين بخش، مسووليت حرکت ماهيچه ها را بر عهده دارد.
بر اساس الگوی پیشنهادی «Norman Geschwind»، عصب شناس آمریکایی (ارایه شده در دهه های 60 و 70 میلادی) واژه ای که به گوش شما می رسد، ابتدا بصورت سیگنال هایی در «قشر شنیداری» مغز بررسی و سپس به ناحیه ورنیک فرستاده می شود که در همسایگی آن قرار دارد. ناحیه ورنیک میان داده های دریافتی و داده هایی که پیشتر در حافظه مغز ذخیره شده ارتباط معنادار ایجاد می کند و به شما اجازه می دهد که مفهوم سخن دریافت شده را درک کنید. حال اگر واژه ای را بخوانید، آن واژه ابتدا وارد «قشر دیداری» مغز شده و نتیجه بررسی سیگنال ها از مسیر Angular Gyrus به ناحیه ورنیک فرستاده می شود.
اکنون ببینیم که آسیب به هر یک از بخش های ورنیک و بروکا چه پیامدهایی خواهد داشت:
|
آسيب به ناحيه ورنيک |
آسيب به ناحيه بروکا |
|
زبان پريشی ورنيک: * فرد مبتلا، توانايی فهم زبان را از دست خواهد داد. * فرد می تواند به روشنی سخن بگويد اما ترتيب واژه هايی که بکار می برد، روی هم، جملاتی بی معنی می سازد! اين نوع گويش را “سالاد واژگان” (word salad) می نامند. چون اینگونه به نظر می رسد که واژه ها مانند سبزی های سالاد مرتب شده اند!! |
زبان پريشی بروکا: * از دست دادن توانايی سخن گفتن. * فرد مبتلا، زبان را بخوبی می فهمد. * واژگان ، بدرستی اداء نمی شوند. * فرد مبتلا، آرام و بريده بريده سخن مي گويد. |
90 درصد انسان ها «راست دست» و ده درصد «چپ دست» هستند. در 97 درصد از «راست دستان»، بخش چپ مغز بیشترین تاثیر را در فرایند زبان دارد و تنها 3 درصد از آنها برای پردازش و تولید زبان به نیمه راست مغز خود اتکا دارند. حال آنکه در 19 درصد از «چپ دستان»، بخش راست مغز فرایند زبان را کنترل می کند و در 68 درصد از آنها، هر دو نیمه مغز فعال اند. پس تنها 13 درصد از «چپ دستان» برای تولید و پردازش زبان از نیمه چپ مغز خود بهره می گیرند.
دکتر George Ojemann از دانشگاه واشینگتن اواخر دهه 1980 نشان داد که ناحیه های مربوط به زبان در انسان های مختلف می تواند تفاوت داشته باشد. با این حال پژوهش های او، نظریه های «ورنیک» و «بروکا» را تایید کرد.
پژوهشی هم در دانشگاه «سین سیناتی» ایالت اوهایو انجام شده و در سال 2004 در 56 امین نشست سالانه آکادمی نورولژی آمریکا مطرح شده است که نشان می دهد شاید توانایی زبانی در انسان ها از پس از 25 سالگی به تدریج از حالت تک بخشی خارج شده و میان دو بخش مغز تقسیم می شود.
تصویر فعالیت مغز در هنگام سخن گفتن

1. مغز در هنگام دیدن واژه ها؛ به وظیفه بخش «پس سری» در همین متن توجه کنید.
.
.
.
.
2. مغز در هنگام شنیدن واژه ها؛ به وظیفه بخش «گیجگاهی» در همین متن توجه کنید.
.
.
.
.
3. مغز در هنگام تلفظ واژه ها؛ به نظر می رسد قشر حرکتی یا motor crtex فعال است.
.
.
.
.
4. مغز در هنگام تولید زبان؛ هر دو بخش «ورنیک» و «بروکا» فعال است.
زبان های آلتای
معرفی
«آلتای» خانواده ای پرجمعیت از زبان های آسیایی است. دانشمندان بر این گمان اند که گویشگران اولیه ی این زبان پیرامون رشته کوه های آلتای (از رودهای آب «Ob» و ایرتیش «Irtysh» در جنوب سیبری تا منطقه اویغور در استان سین جیانگ چین و تا مغولستان) می زیسته اند.
زیرخانواده ها: ترکی
زبان های ترکی گروه های زیر را شامل می شود:
الف – ترکی اسلامبولی (کشور ترکیه)
ب) آذربایجانی (ایران و جمهوری آذربایجان)
پ) قزاقی، ازبکی، ترکمن، و قرقیزی
ت) تاتار (در بخش هایی از ترکیه، بالکان، و چین)
ث) اویغور (استان سین جیانگ چین)
ج) یاکوت (شمال شرق سیبری)
زیرخانواده ها: مغولی
الف) مغولی؛ شامل کالخا (Kalkha) که گویش رسمی کشور مغولستان است؛ و زبان مردم منطقه خودمختار Nei Mongol در شمال چین.
ب) بوریات (Buriat در مغولستان، چین، و روسیه)
پ) Kalmyk-Oirat (استان کالمیکیا در جنوب غربی چین)
زیرخانواده: تونگوس (Tungus)
این زیرخانواده، کوچک ترین گروه زبان های آلتای را تشکیل می دهد:
الف) مانچو یا در زبان چینی «Dongbei»، نوعی زبان میانی یا Lingua franca است که چینی ها برای 200 سال از آن برای ارتباط با جهان بیرون استفاده کردند و امروزه تقریبا منسوخ شده است.
ب) Evenki (در چین و شوروی سابق) و Even (در روسیه نزدیک به دریای Okhotsk)
زبان های هند و اروپایی
هند و اروپاییان
معرفی
آریاییان، که ما آنها را هند و اروپایی می نامیم، مردمانی بودند که نزدیک به 5000 سال پیش، با یکدیگر می زیستند و دارای زبان و فرهنگ مشترک بودند (برخی این تاریخ را عقب تر هم برده اند). واژه ی آریا یعنی «شریف» یا «از خانواده محترم». آنچه در پی می آید گمان هایی است که دانشمندان درباره آریاییان مطرح کرده اند:
- نظام خویشاوندی برپایه نسبت مردان وجود داشت.
- رییس خدایان ایشان، «دیو پیتار» (پدر آسمان) نام داشت. یادمان باشد که دیو در بسیاری از فرهنگ های آریایی، معنایی مقدس دارد و گاه بعنوان یکی از خدایان از آن یاد می شود. در ایران، زرتشت «اهوامزدا» را خدای یکتا نامید و سایر خدایان (از جمله دیو) معنای خود را از دست دادند. امروزه در زبان فارسی دیو بمعنای هیولا بکار می رود.
- شعر و موسیقی در میان این قوم رواج داشت.
- در محل زندگی ایشان برف می بارید.
- آریاییان، کوچ نشین و دامپرور بودند. (زرتشت مردم را به کشاورزی و باغداری تشویق می کرد که این بدعتی در نحوه زندگی آریاییان بشمار می رفت)
- آنها با چرخ آشنایی داشتند و از آن استفاده می کردند. هرچند ابزارهایی چون ارابه هنوز وجود نداشت.
در مورد زیستگاه این قوم 2 نظر وجود دارد:
- آریاییان در جایی بالای دریای سیاه، یا میان منطقه شمالی دریای سیاه و دریای خزر می زیستند. (یعنی زیستگاه اصلی ایشان در حوزه امروزی اروپا بوده است)

- آریاییان در جایی می زیستند که امروزه کشورهای آذربایجان، ارمنستان، گرجستان، و استان آذربایجان ایران را دربر می گیرد. (یعنی آریاییان از آسیا به اروپا کوچ کرده اند)
نظریه دوم، با توجه به شواهد زیر، به نظر من منطقی تر و علمی تر است:
- «سانسکریت» و «اوستایی»، کهن ترین زبان هایی از خانواده زبان های هند و اروپایی هستند که اثری از آنها تا به امروز باقی است. همچنین واژه نامه های انگلیسی معتبر، ریشه واژه Aryan را به زبان اوستایی، و کهن تر از آن به سانسکریت ارتباط می دهند.
- در بسیاری از متن های اوستایی، به سرزمین مادری آریاییان به نام «ایریان وئجه» اشاره شده است. می توان حدس زد که آریاییان، نزدیک ترین سرزمین به سرزمین مادری شان را نیز به همین نام «ایران» نامگذاری کرده باشند.
زیرخانواده ها: هند و ایرانی
«هند و ایرانی»، گروهی از زبان های همخانواده است که حدود یک میلیارد نفر از شرق ترکیه تا بنگلادش بدان سخن می گویند. زبان های هند و ایرانی شاخه ای از خانواده زبان های هند و اروپایی است. این شاخه را معمولا به دو زیر مجموعه تقسیم می کنند:
- زبان های هندی: سانسکریت (زبان باستانی هند)، Prakrits (زبان های قرون وسطی)، هندی، اردو، بنگالی، گجراتی، نپالی، و سینهالی(زبان سریلانکا).
- زبان های ایرانی: اوستایی، پارسی باستان (هخامنشی)، پهلوی (اشکانی، ساسانی)، پارسی (دری، تاجیکی، و فارسی)، کردی، بلوچی، پشتو، اوستی (Ossetic، زبان مردم اوستیا در قفقاز).
برای دیدن واژگان و خط پارسی باستان (هخامنشی) پیوند زیر را انتخاب کنید:
برای آشنایی با زبان پهلوی، پیوند زیر را انتخاب کنید:
زیرخانواده ها: ژرمانی
زيرخانواده اي از خانواده زبان هاي هند و اروپايي. نزدیک به 500 ميليون نفر به يكي از زبان هاي اين زيرخانواده سخن مي گويند. گرچه اين زبان بصورت واژگان و اسم هايي پراكنده در متن هاي نويسندگان لاتين قرن اول پيش از ميلاد ديده مي شود، تا 200 سال پس از ميلاد، متن كاملي از زبان ژرمانيك نوشته نشده يا دست كم باقي نمانده است.
تصوير روبرو، محدوده جغرافيايي زبانهاي ژرمانيك را بصورت رنگي نشان مي دهد. مردم مناطق خاكستري، به زبان هاي ديگر سخن مي گويند.
زبان های ژرمانی را به سه زیر مجموعه تقسیم می کنند:
- ژرمانی خاوری (منسوخ): گوتیک (Gothic) و چند زبان منسوخ شده دیگر.
- ژرمانی شمالی یا اسکاندیناوی: ایسلندی، نروژی، و فارویی (Faroese) در گروه غرب؛ و دانمارکی و سوئدی در گروه شرق.
- ژرمانی باختری: انگلیسی، هلندی، و آلمانی + زبان های نو و دگرگون شده مانند Yiddish و Afrikaans.
دو قانون معروف در زمينه تغييرهاي آوايي ايجاد شده در زبان هاي ژرماني، نسبت به زبان هندواروپايي مادر، وجود دارد كه در پي آمده است:
1) قانون گريم (Grimm’s Law)
اين قانون كه در واقع، الگوي تغيير آواها در دو دوره زماني است و به ترتيب، «تغيير همخوان هاي ژرماني» و «تغيير همخوان هاي آلماني بالا» نام دارد، توسط «ياكوب گريم» (زبانشناس آلماني) كشف شده است. دوره نخست، از 2000 سال پيش از ميلاد تا 200 سال پس از ميلاد بوده و دوره دوم، كه تنها در زبان آلماني بالا رخ داده، بين سالهاي 500 تا 700 ميلادي بوده است.
برابر قانون گريم، آواهاي بي واكِ p و t و k، تبديل به f و th و h در زبان انگليسي، و f و d و h در زبان آلماني بالا (دوره كهن) تبديل شده است. براي نمونه، واژه pater در زبان لاتين را در نظر بگيريد كه تبديل به father در زبان انگليسي و fader در زبان آلماني بالا (دوره كهن) شده است. بعلاوه، آواهاي بي واكِ b و d و g، تبديل به p و t و k در زبان انگليسي، و p و t و kh در زبان آلماني بالا (دوره كهن) شده است.
2) قانون ورنر (Verner’s Law)
اين قانون كه در واقع تكميل كننده قانون گريم است، در سال 1875 توسط كارل آدولف ورنر (زبانشناس اتريشي) كشف شد. برپايه گفته هاي ورنر، سخن گريم زماني درست است كه فشار (تكيه) در واژه هند و اروپايي مادر، بر روي ريشه (rout) باشد. در غير اين صورت، p و t و k، تبديل به b و d و g در زبان ژرماني مي شود.
برای دیدن تاریخچه زبان انگلیسی پیوند زیر را انتخاب کنید:
برای دیدن تاریخچه زبان آلمانی، پیوند زیر را انتخاب کنید:
زیرخانواده ها: رومانس (Romance)
بیش از 400 میلیون نفر به یکی از زبان های این زیرخانواده سخن می گویند. این زبان ها که با زبان باستانی لاتین هم ریشه اند عبارتند از:
- جزیره ای: شامل زبان ساردینی که بیشتر در جزیره Sardinia استفاده می شود.
- بالکان: شامل زبان رومانی و زبان منسوخ شده Dalmatian.
- اروپای غربی: شامل ایتالیایی، اسپانیایی، فرانسوی، Provencal (در جنوب فرانسه)، کاتالان (در کاتالان و والنسیا در اسپانیا، و نیز زبان ملی آندورا) و چند زبان خرد که بنام Rhaeto-Romantic شناخته می شوند.
زبانشناسان، جدايي زبان هاي اين شاخه از زبان لاتين را ميان قرن هاي پنج تا نه ميلادي برآورد مي كنند. پرسشي كه براي بسياري از دانشجويان رشته ي زبانشناسي بوجود مي آيد، اين است كه چرا با وجود هم ريشه بودن اين زبان ها، تفاوت بسياري ميان زبان هاي رومانس و آنچه كه از متن هاي مربوط به سزار و فرمانروايان رومي باقي مانده، مشاهده مي شود؟ پاسخ اين است كه زبان نوشتاري لاتين در قرن نخست پيش از ميلاد، گونه اي كهن و بسيار متفاوت از آن چيزي بود كه مردم در كوچه و خيابان بدان سخن مي گفتند. براي نمونه، در لاتين نوشتاريِ آن روز، واژهos براي دهان بكار رفته است؛ در حاليكه اين واژه در زبان گفتاري، bucca بوده و امروزه نيز در زبان هاي رومانس بصورت boca، bouche، و … بكار مي رود.
در زیر به تغییرهای ایجاد شده در زبان های رومانس نسبت به زبان مادر لاتین اشاره شده است:
1) ساده تر شدن دستور زبان: زبان لاتين، همچون ديگر زبان هاي كهن هند و اروپايي، دستوري پيچيده داشت. براي نمونه، de در زبان لاتين بارها در جايگاه وجه ملكي بكار رفته است؛ حال آنكه امروزه اين ويژگيِ de از ميان رفته و مثلا در فرانسوي بعنوان حرف اضافه و به معناي از، در، با ، براي و… بكار مي رود:
در روزگارِ ما de nos jours
یک ليتر از شراب un litre de vin
با… زدن frapper de…
2) حذف جنس خنثي: پيرو ساده تر شدنِ دستور، جنس خنثي نيز از همه زبان هاي رومانس، به استثناي رومانيايي، حذف شد و بيشتر اسم هاي خنثي، تبديل به اسم مذكر شدند.
3) تغييرهاي آوايي: براي نمونه، مردم باسك در اسپانيا از آواي /h/ بجاي /f/ استفاده نمودند و قبيله هاي ساكن در سرزمين گل ها (فرانسه)، چون نمي توانستند /r/ را تلفظ كنند، بجاي آن از آواي /غ/ استفاده كردند.
4) وامگيري واژگان : گرچه وامگيري واژگان، فصل مشترك همه زبان ها است، با اين وجود در ميان زبان هاي رومانس، زبان رومانيايي با وامگيري تعداد بسياري واژه از زبان هاي آلبانيايي، مجاري و اسلاوي شايد مقام نخست را دارا باشد.
برای خواندن تاریخچه زبان فرانسوی، پیوند زیر را انتخاب کند:
زیرخانواده ها: سلتیک
اين گروه از خانواده ي زبان هاي هند و اروپايي، از نظر تاريخي و جغرافيايي، به دو بخش قاره اي و جزيره اي تقسيم مي شود. بخش نخست (قاره اي) اكنون منسوخ شده، اما بخش جزيره اي كمابيش بكار رفته و زيرگروه هاي زير را دربر مي گيرد:
1) بريتوني (Brythonic): شامل زبان هاي برِتون(Breton)، كرني (Cornish)، ولزي (Welsh).
2) گايليك (Gaelic): شامل زبان هاي ايرلندي، گايليك اسكاتلند يا اِرس (Erse)، و مانكس (Manx).
تا قرن پنجم ميلادي از زبان هاي سلتيك، بويژه زبان گايليك، در سراسر اروپاي غربي استفاده مي شده است. اما امروزه دانش ما درباره ي اين زبان ها محدود به آن چيزي است كه در جزيره ي بريتانيا و ايرلند باقي مانده است.
بطور كلي، زبان هاي سلتيك آواي /p/ موجود در زبان هند و اروپايي را حذف كرده است. براي نمونه، porcus كه در زبان لاتين يعني خوك، و بشكلهاي porc, pork,… وارد زبان هاي اروپايي شده، در زبان هاي سلتيك بشكل orc درآمده است.
دو جنس (مونث و مذكر) در زبان هاي سلتيك وجود دارد و صفت معمولا پس از اسم مي آيد. در اين زبان ها (همانند برخي ديگر از زبان هاي هند و اروپايي) از اسم فعل (verbal noun) بجاي صفت فاعلي (present participle) استفاده مي شود. جمله ها هميشه با فعل آغاز مي شوند و كارگزار در جمله با استفاده از مجهول غيرشخصي (impersonal passive) بيان مي شود. براي شناختن كارگزار، به بخش معناشناسي در همين وبگاه مراجعه كنيد.
همه زبان هاي سلتيك، امروزه براي نوشتن از الفباي لاتين استفاده مي كنند.
زیرخانواده ها: اسلاوی
گروه زبان هاي اسلاوي، بسيار شبيه به زبان هاي بالتيك اند؛ به همين دليل، برخي زبانشناسان اين دو گروه را در يك زيرمجموعه قرار داده و آنرا «بالتو اسلاوي» مي نامند.
در حال حاضر بيش از 250 ميليون نفر در اروپاي مركزي، شمال آسيا، و بيشتر بخش هاي شبه جزيره ي بالكان، به يكي از زبان هاي اسلاوي سخن مي گويند. اين گروه به زيرگروه هاي زير تقسيم مي شود:
1) اسلاوي خاوري: شامل زبان هاي ”روسي“، ”اوكرايني“، و ”روسي سفيد يا بلاروسي“.
2) اسلاوي جنوبي: شامل زبان هاي ”بلغاري“ و ”مقدوني“ در خاور و ”صرب و كروات“ و ”اسلوونيايي“ در باختر.
3) اسلاوي باختري: شامل زبان هاي ”چك“، ”اسلوواكي“، ”لهستاني“، و…
ضرب المثل روسي: صد روبل نداشته باش، صد دوست داشته باش.
ضرب المثل صربي: جايي كه ”ساكنان“ كم ادعا باشند، خانه به اندازه ي كافي بزرگ است.
ضرب المثل لهستاني: يك گنجشك در دست، بهتر از يك كبوتر بر بام است.
ضرب المثل كروات: كسي كه زود از خواب بيدار مي شود، دوبرابر بخت دارد.
ضرب المثل چك: پيش از جهش (پريدن) نگاه كن.
ضرب المثل بلغاري: كسي كه كار نمي كند، نبايد بخورد.
زیرخانواده ها: ارمنی
پیشتر زبان ارمنی را یکی از زبان های ایرانی می شمردند. اما هم اینک بیشتر زبانشناسان آنرا یک زیرخانواده مستقل می دانند. زبان ارمنی را به دو گویش بزرگ تقسیم می کنند:
- ارمنی خاوری: در ارمنستان و در ایران
- ارمنی باختری: اقلیت ارمنی در ترکیه، کشورهای غربی و نیز کشورهای عرب خاورمیانه
این انشعاب گویش ها (خاوری و باختری) در زمان اتحاد جماهیر شوروی (1920 تا 1991) اتفاق افتاد که ارتباط میان غرب و ارمنستان قطع شد.
زیرخانواده ها: بالتیک
شامل زبان های لتونیایی (Latvian)، لیتوانیایی (Lithuanian)، و زبان پروسی قدیم که در قرن 17 میلادی منسوخ شد.
زیرخانواده ها: یونانی
زیرخانواده ها: آلبانیایی
از پهلوی تا فارسی
نگاهي گذرا به اسم و دگرگوني واج ها در زبان پهلوي
زمان رضاخاني
پهلوي، زبان مرسوم در بيشتر مناطق ايران در دوران اشكاني و ساساني بوده است. اين زبان، حاصل دگرگوني زبان هاي فارسي باستان و اوستايي، وامگيري واژگان نو و ساده تر شدن دستور زبان ايرانيان باستان است.
الفبای پهلوی

در زير به چند ويژگي اسم در زبان پهلوي و نيز به تفاوت هاي واج شناسانه ي اسم در زبان هاي پهلوي و فارسي نو اشاره شده است:
* در زبان پهلوی، دشواريهای صرف فعل، به تدريج از ميان رفت. برای مثال در متن های کهن تر، دو حالت صريح و غير صريح برای اسم وجود داشت. حالت صريح زمانی استفاده می شد که واژه از نظر دستوری، در جايگاه نهاد بود. در ساير مواقع، از حالت غير صريح استفاده می شد. در متن های جديدتر، اين تمايز از ميان رفت.
- علامت جمع در زبان پهلوی، «ان» بود. گاهی نيز از «ايها» برای جمع بستن اسم، استفاده می شد. علامت دوم در فارسی امروز بصورت «ها» به کار می رود.
- بيش از نود در صد اسم های غير بيگانه ای که امروزه در فارسی روزانه به کار می بريم، گاه عينا و گاه با اندکی تفاوت در تلفظ، پهلوی هستند:
الف) واژگانی که بدون تغيير، وارد زبان فارسی نوين شده اند که شامل صدها واژه است.
ب) واژگانی که «گاف» آخر آنها حذف شده است : خانَگ (خانه)، آشناگ (آشنا)، داناگ (دانا)، آغشتگ (آغشته)، ماندَگ (مانده، خسته)، خواستگ (خواسته، ثروت)، پنجُگ (پنجه)، چاشتگ (چاشت، خوراک)، روزيگ (روزی، خوراک روزانه)، گونَگ (گونه)، ايروارَگ (آرواره)، لابَگ (عجز و لابه)، لشکاريگ (لشکری)، تختَگ (تخته، لوح)، مازنيگ (مازنی، مازندرانی)، نامَگ (نامه) ، آسياگ (آسيا)، آشکاراگ (آشکارا) و دهها و دهها واژه ديگر.
پ) واژگانی که با آواهای خوشه ای آغاز می شدند (يعنی کلمه با حرف ساکن دار شروع شود؛ مانند stop يا grand در زبان انگليسی) و در فارسی نو، با توجه به صدای بعدی، به آن اَ ، اِ، يا اُ افزوده شده است: خروس (khroos) که تبديل شده به خُروس (khoroos) يا فراخ (frakh) که تبديل شده به فَراخ (farakh) . همچنين فرود (frood) به فُرود (forood)، فراموش (framoosh) به فَراموش (faramoosh)، فرمان (framan) به فَرمان (farman) گرفتن (greftan) به گرفتن (gereftan)، خروشيدن (khrooshidan) به خروشيدن (khorooshidan) سترگ (storg) به سترگ (setorg)، خريدن (khridan) به خريدن (kharidan)، گروه (grooh) به گروه (gorooh)، ديگ(dig) به دی (di) و دهها واژه ديگر.
نکته: در آخرين مثال، دی به معنای روز گذشته است. چنانکه ما امروزه می گوييم ديشب، يعنی شبِ روز گذشته، يا ديروز که بر عکس ديشب است. در زبان پهلوی، بجای ديشب از واژه «دوش» استفاده می شد. يک ديگ هم به معنی ظرف غذا در زبان پهلوی وجود داشته که عينا به فارسی معاصر، منتقل شده است.
ت) واژگانی که جای دوحرف آنها جابجا شده است. اين تغيير حروف، امروزه به منظور شوخی بکار می رود. مانند وقتی که پس از خوردن چای می گويند تخله! يا می گويند فلانی مزغ ندارد. احتمالا اين روش شوخی کردن در ميان نياکان ما نيز محبوبيت داشته است. به نمونه های زير توجه کنيد:
تخل (takhl) به تلخ (talkh)، مزغ (mazgh) به مغز (maghz) ، هگرز (hagrez) به هرگز (hargez)…!!!
ث) حذف الف از اول واژگان. مانند: تبديل اَمرداد به «مرداد»، اَياد به «ياد»، اَيار به «يار»، اَزير به «زير»، اَما به «ما»، اَشما به «شما» و…
نکته: اين الف نبايد با الف پيشوند که در زبان پهلوی، اسم منفی (مانند اَکنارَگ يعنی بی کناره و بی حد يا اَسپاس يعنی نا سپاس) می ساخته، اشتباه شود.
ث) حذف (/w/). آيا تا کنون از خود پرسيده ايد که چرا بايد خاهر، خاستن (طلب کردن) و خاندن را بصورت خواهر، خواستن و خواندن بنويسيد؟!! پاسخ، روشن است. در زبان پهلوی در اين واژگان، صدای /w/ وجود داشته و در فارسی امروز حذف شده است. توجه کنيد که //w مانند walk, word, well,… با //v فرق می کند. به نمونه های زير توجه کنيد:
خواهر (khwahar) به خواهر (khahar)،
خواندن (khwandan) به خواندن (khandan)،
خواستن (khwastan) به خواستن (khastan)،
خواربار (khwar-bar) به خواروبار(khar-o-bar)
خوردن (khwardan) به خوردن (khordan)
خواستگ (khwastag) به خواسته (khasteh)
خورشيد (khwarshid) به خورشيد (khorshid)
نکته: حرف اول همه واژگان پهلوی بالا، ساکن دارد.
ج) تبديل /w/ به /b/: ورگ (warg) به برگ، ونفشَگ به بنفشه، وندُگ به بند، وانگ به بانگ، وُرُگ (warag) به بُرِه (barreh)، واران به باران، واد به باد و …
چ) تغييرکابرد وندها. واژه «آز» را در نظر بگيريد. در فارسی امروز، با افزودن پسوندِ «مند» به آن، معنی حريص را ايجاد می کنيم: «آزمند». در فارسی پهلوی نيز پسوند «مند» و واژگانی که از آن ساخته می شده (مانند تنومند) وجود داشته اما برای کلمه «آز»، از پسوند «ور» استفاده می شده؛ چنانکه در واژه «کاروُر» استفاده می شود. بنابراين، حريص در زبان پهلوی، بصورت «آزوُر» بکار می رفته است. در عوض، «شوی» به معنای شوهر را با پسوند «مند» بکار می بردند و به زن شوهردار می گفتند: «شويمند»! در زبان پهلوی برای بيان دارندگی در واژه «هنر»، از پسوند wand استفاده می شد و فرد صاحب هنر، «هنروند» ناميده می شد. امروزه ما از پسوند «مند»، که آنهام نشانه دارندگی است، استفاده می کنيم (هنرمند).
ح) تغيير در ساختار وندها: امروزه، بسياری از پسوندهای زبان فارسی بدون استفاده باقی مانده است و بکار نمی رود. دست کم 31 پسوند و چندين پيشوند در زبان پهلوی موجود است که در فارسی نو ديگر از آنها استفاده نمی شود(شايد بيشتر از 31 مورد هم باشد که من نديده ام). بعضی از پيشوندها و پسوندها را هم با اندکی تفاوت بکار می بريم. برای مثال پسوند «اِشن» که امروزه «اِش» خوانده می شود. به نمونه های زير توجه کنيد:
تبديل دانشن (daneshn) به دانش، اَ بُخشايشن (abakhshayeshn) به بخشايش، آرايشن (arayeshn) به آرايش و…
خ) برخی واژگان هم هنگام تغيير از قاعده خاصی پيروی نکرده اند. مانند تبديل /م/ و /ن/ در واژه خوامن به /ب/ در خواب. يا تبديل حرف اضافه پُد به «به». نيز، تبديل ضميرسوم شخص «اوي» به «او». حذف /ب/ در هنگام تبديل «خُمب» به «خُم» و…
د) از ديدگاه آواشناسي، آواهاي “Lower High” و نيز آواي “lax low back” در زبان فارسي امروزي حذف شده است. آواهاي Lower-mid نه در زبان پهلوي و نه در فارسي امروزي وجود نداشته و در ضمن همه آواهاي تنيده (Tense) همچنان در زبان فارسي امروزي باقي مانده است.
پژوهش پيرامون دگرگوني هاي يك زبان، دريايي گسترده است كه در اين مقاله تنها نسيمي مرطوب از آن در معرض ديد خوانندگان گرامي گذاشته شده است. به اميد روزي كه زبان فارسي را فارق از هرگونه دسته بندي و تعلق خاطري، بعنوان يكي از مظاهر فرهنگ ايراني، ”به حقيقت“ پاس داريم.
برگی از کتاب «دینکرد» به زبان و خط پهلوی؛ از وبگاه www.avesta.org