رمان
رمان
پیشگفتار
داستان بلند را رمان می گویند. بطور معمول، داشتن شخصیت های داستانیِ بسیار از ویژگی های رمان بشمار می رود. همچنین، رمان نسبت به داستان کوتاه از پیچیدگی های بیشتری برخوردار است و این پیچیدگی حاصل قرار دادن شخصیت ها در موقعیت های مختلف است.
چون رمان داستانی بلند است، طبیعی است که جزییات بیشتری را (نسبت به داستان کوتاه) می توان در آن گنجاند. بسیاری این گونه ی داستانی را انعطاف پذیرترین نوع ادبیات می دانند؛ چراکه نویسنده رمان می تواند تنش های موجود در یک «نمایشنامه»، گستردگی یک «اثر حماسی»، تفسیر و گزارش یک «مقاله ادبی»، و تصویرپردازی های «شعری» را در کار خود ایجاد کند.
اصطلاح Novel در قرون وسطی و زمانی وارد زبان انگلیسی شد که نثرهای روایی کوتاه Giovanni Boccaccio بنام Il Decamerone از ایتالیایی به انگلیسی ترجمه شد. بوکاچیو نام این نثرها را Novella گذاشته بود.
مقایسه با داستان کوتاه
مانند داستان کوتاه، رمان هم قصه ای را بیان می کند؛ اما رمان به بیش از یک اپیزود از داستان می پردازد. نویسنده در رمان این آزادی را دارد که طرح داستان، شخصیت ها، و بن مایه (تم) را به آهستگی گسترش دهد. رمان نویس می تواند برای پرتر کردن داستان خود، از زیرطرح هایی (sub-plots) در کنار طرح اصلی داستان استفاده کند. جابجایی در زمان، مکان، و موضوعی که روی آن تمرکز شده، از ویژگی هایی است که در رمان وجود دارد ولی در داستان کوتاه دیده نمی شود.
مقایسه با شعر حماسی
رمان هم ممکن است مانند شعر حماسی به ستایش یک تدبیر مهم یا رویداد بزرگ بپردازد. اما رمان به جزییات، مثلا به کارهای روزانه شخصیت ها یا به وظایف اجتماعی شان هم می پردازد. برای نمونه، شعر حماسی «ایلیاد» اثر شاعر یونانی (هومر) جنگ تروجان را تصویر می کند، اما به تجربه شخصی سربازان نمی پردازد. در مقابل، «گوستاو فلابه» (Gustave Flaubert)، نویسنده فرانسوی در رمان معروف خود بنام «مادام بواری» (1857) تجربه شخصیت اصلی داستان در هنگام خرید و نگرانی اش از هزینه های خانواده را هم به نمایش در می آورد.
مقایسه با نمایشنامه
بطور کلی دست رمان نویس در آوردن رویدادهایی خارج از مسیر داستان بازتر است. چراکه داستان در نمایشنامه بیشتر از طریق مکالمه میان شخصیت های داستان توصیف می شود. در نمایشنامه کمتر پیش می آید که نویسنده بتواند مانند رمان مستقیما با خواننده یا مخاطب خود سخن بگوید.
چند ویژگی دیگر
رمان اگر درباره شخصیتی مذهبی است، او را تنها از جنبه های مذهبی بررسی نمی کند. برای مثال لئو تولستوی، نویسنده روس، در اثر معروف خود بنام «آنا کارانینا» شخصیتی بنام «لوین» دارد که بسیار به موضوعات اخلاقی دلبسته و وابسته است. با این همه، تولستوی زندگی او را بعنوان یک کشاورز، اندیشمند، و حتی یک همسر هم مورد بررسی قرار می دهد.
سرانجام نویسنده رمان اگر می خواهد داستانی اسطوره ای بنویسد، اسطوره را تکرار نمی کند؛ بلکه موضوع را می گیرد و بازآفرینی می کند. برای مثال در داستان یولیسیز (Ulysses) اثر جیمز جویس، نویسنده ایرلندی، تجربه های شخصیت «لئوپولد بلوم» بسیار به شخصیت «اودیسه» اثر هومر شباهت دارد. با این حال تجربه های لئوپولد بلوم در کشور ایرلند و در آغاز قرن بیستم اتفاق می افتد. به زبان دیگر، جیمز جویس شخصیت اودیسه را گرفته و در زمان خود بازآفریده است.
ساخت شناسی واژگانی
ساخت شناسی واژگانی (morphology)
ساخت شناسی واژگانی، دانشی است که تکواژهای يک زبان را مورد بررسی قرار می دهد.
تکواژ (morpheme)، کوچکترين واحد معنی دار در هر زبان است. بدین ترتیب باید میان «واژه» و «کوچکترین واحد معنی دار» تفاوت قایل شد. برای مثال، «آموزگاران» یک واژه و سه تکواژ است:
1) “آموز” (بن مصدر آموزش)
2) پسوند “گار” (گار، نشانه انجام کاری از سوی کسی است. مثل آفریدگار یا گناهکار که در اصل گناهگار بوده است.)
3) علامت جمع “ان”
نمونه انگلیسی: واژه “tourists” هم از سه تکواژ تشکیل شده است:
1) ”tour”
2) پسوند “ist”
3) علامت جمع “s”
اگر یک تکواژ در شرایط گوناگون، شکل های مختلفی به خود بگیرد، آنها را تکواژگونه های (allomorph) نمونه اصلی می نامیم. مثال ها:
الف. حرف تعریف در the apple که بصورت /thi/خوانده می شود، تکواژگونه ی the است.
ب. پیشوندهای “im” در impossible و “ir” در irregular، و “in” در “incorrect”، همگی تکواژگونه های پیشوند منفی ساز در انگلیسی اند.
ج. پسوندهای جمع s در books و z در birds و Iz درbenches همگی تکواژگونه های جمع انگلیسی اند.
برخی تکواژها را می توان به عنوان واژه، به تنهايی بکار برد. اين دسته از تکواژها را تکواژهای مستقل (free morphemes) می نامند. در واژه توريست،”tour” تکواژمستقل است.
برخی تکواژها را نمی توان بطور مستقل بکار برد. اين تکواژها را تکواژهای وابسته (bound morphemes) می نامند. در واژه توريستس، “ist” و “s”، تکواژهای وابسته اند.
در واژه که چند تکواژ وجود دارد، تکواژمستقل را بن (base, rout) می نامند.
بعضی از وند (affix)ها، نوع بن يا معنی واژه را تغيير نمی دهند. برای نمونه می توان به “s” جمع يا “s” مالکيت يا -ed (علامت گذشته) یا نظیر آنها اشاره کرد. به اينگونه وندها، وندهای تصريفی (inflectional affixes) می گوييم.
بعضی از وندها، نوع بن يا معنی واژه را تغير می دهند. مانند ly, ment, al, ize و نظیر آنها. به اينگونه وندها، وندهای اشتقاقی (derivational affixes) می گوييم.
جدول زیر چند نمونه از «وند»های تصریفی و اشتقاقی در زبان انگلیسی را نشان می دهد:
|
نوع: اسم، اسم. بنابراين وند تصريفی است. |
girl, girls. tree, trees |
|
معنی: داوری، پيشداوری. وند اشتقاقی است. |
Judgment, prejudgment |
|
معنی: موافقت، عدم موافقت. وند اشتقاقی است. |
Agreement, disagreement |
|
نوع: اسم، اسم. بنابراين وند تصريفی است. |
Dave, Dave’s |
|
نوع: فعل، فعل. بنابراين وند تصريفی است. |
They work hard. He works hard |
|
نوع: صفت، قيد. بنابراين وند اشتقاقی است. |
slow, slowly |
|
نوع: فعل، اسم. بنابراين وند اشتقاقی است. |
govern, government |
|
نوع: اسم، صفت. بنابراين وند اشتقاقی است. |
emotion, emotional |
|
نوع: صفت، فعل. بنابراين وند اشتقاقی است. |
personal, personalize |
|
نوع: صفت، صفت، صفت. وند تصريفی است. |
loud, louder, loudest |
|
نوع: اسم، صفت. بنابراين وند اشتقاقی است. |
girl, girlish |
|
نوع: فعل، صفت. بنابراين وند اشتقاقی است. |
care, careful, careless |
|
نوع: فعل، فعل. بنابراين وند تصريفی است. |
They work hard. They’re working hard |
|
معنی: کنش، واکنش. پس، با وجود اينکه نوع بن تغيير نکرده، بدليل تغيير در معنی، اشتقاقی است. |
act, react |
|
نوع: اسم، صفت. بنابراين وند اشتقاقی است. |
virus, antivirus |
برای دیدن پرکاربردترین پسوندها (suffixes) و پیشوندها (prefexes) در زبان انگلیسی، پیوند زیر را انتخاب کنید:
پیوند به بیرون؛ پیشوندها و پسوندها در زبان انگلیسی
روش های واژه سازی
یک. compounding: همكنش، همكرد. روش ترکيبی؛ که در آن با ترکيب دو واژه، واژه ای نو ساخته می شود. مانند: Blackbird, textbook, waterbed,
نمونه هاي فارسي : تماشاخانه، سنگفرش، آب انبار،…
دو. blending: آميزش. روشی که در آن، برای بيان يک چيز، از ترکيب ويژگيهای آن چيز، واژه ای نو می سازند. تفاوت اين شيوه با روش قبلی در اين است که در روش دوم، واژگان اصلی شکسته شده و سپس از ترکيب آنها واژه ای نو پديد می آيد. اين کار هم برای کوتاهی و هم برای زيبايی واژه جديد صورت می گيرد. مانند:
Telecast = television + broadcast
Smog = smoke + fog
Bit = binary + digit
Motel = motor + hotel
در زبان فارسی، بتازگی استفاده از اين روش، معمول شده است. يکی از زيباترين واژه های نو ساز، کلمه “فينگيليش” است که به جای “زبان فارسی با خط انگليسی” استفاده می شود. اين واژه ترکيبی، کاملا درست است و ما نمونه های مشابه آنرا در زبانهای ديگر نيز سراغ داريم:
Franglais = French + English
Spanglish = Spanish + English
سه. :derivation وندافزايي. روشی که در آن با استفاده از پيشوندها، پسوندها و ريشه های (بن های) يک زبان ، واژه نو ساخته می شود. پتانسيلِ زبان های فارسی و انگليسی در واژه سازی به روش derivation، بسيار بالا است.
نمونه فارسي : دانشگاه (بن دانش + پسوند گاه)
چهار. clipping: چينش. روشي كه در آن، بخش نخست از واژه اي چند هجايي جدا شده و بجاي آن واژه بكار مي رود.
نمونه انگليسي : ad (advertisement), fan (fanatic), math (mathematics),…
نمونه فارسي : آك (آكبند)، آزِ (1) (آزمايشگاه فيزيك (1))،…
پنج. acronym: واژه اي است كه از حروف نخست چند واژه گرفته شده باشد. تفاوت acronym با abbreviation آن است كه اولي را مي توان همانند يك واژه خواند، اما دومي را بايد ”حرف، حرف“ يا ”جدا جدا“ به زبان آورد.
نمونه: رادار (Radio Detecting And Ranging)
ناسا (National Aetonautics and Space Administration)
ناتو (North Atlantic Treaty Organization)
نكته: سازمان ”سيا“ در فارسي، acronym است، اما در انگليسي کوته نوشت یا abbreviation به شمار مي رود؛ چون در انگليسي بصورت جدا جدا (C.I.A ، سي آي اِي) تلفظ مي شود.
شش. back formation: روشي كه در آن با حذفِ پسوند يك واژه، واژه اي نو ساخته مي شود. نمونه:
Back Formation Original Words
televize television
edit editor
resurrect resurrection
هفت. conversion: تغيير نوع دستوري واژه و ايجاد معنايي جديد، با حفظ معناي قديميِ آن. نمونه:
الف) واژه butter به معناي كره، امروزه بصورت فعل (كره ماليدن) نيز بكار مي رود.
همچنين واژه paper به معناي كاغذ، امروزه معناي ”با كاغذ پوشاندن“ نيز مي دهد.
ب) واژه must كه پيشتر فعل بوده، امروزه بصورت اسم نيز بكار مي رود. در فارسي نيز ما گاهي بايد را بصورت اسمي بكار مي بريم : ”هيچ بايدي در كار نيست.“
هشت. borrowing: وام گرفتن يك واژه از زباني ديگر. در انگليسي واژگان بسياري از زبان فرانسوي وام گرفته شده و حتي دهها واژه فارسي، وارد زبان انگليسي شده است؛ واژگاني چون shah (شاه)، paradise (پرديس)، caravan (كاروان)، lilac (نيلك، گل ياس)، khaki (رنگ خاكي)، chador (چادر)، و… از آن گروهند.
در فارسي، واژگان بسياري از زبان عربي وام گرفته شده كه نتيجه ي آن غناي زبان پارسي بوده است. متاسفانه در وامگیری از زبان های عربی و انگلیسی افراط شده که نتيجه ي آن، چيزي جز بي خيالي نسبت به اصالت و هویت زبان رسمي ايران نبوده است.
نه. onomatopoeia: ناماوا. واژه اي كه از روي آواي يك چيز ساخته شده باشد.
نمونه ي انگليسي : baa, buzz, mew, moo, …
معادل هاي فارسي : وِز وِز كردن (زنبور)، شارش یا شریدن، ماما كردن (گاو)،…
ده. تغيير معنا: بسياري از واژگان در طول زمان، معناي خود را از دست مي دهند و يا با حفظ معني، معناي تازه اي مي يابند. توجه داشته باشيد كه بر عكس conversion، در اينجا نوع دستوري واژه تغييري نمي كند.
براي نمونه در فارسيِ چند قرن پيش، ”مزخرف“ معناي آراسته مي داده و مثلا اگر به كسي مي گفتند ”عجب خانه ي مزخرفي! اين سليقه از كيست؟“، صاحب خانه بسيار سرخوش و مسرور مي شده است. امروزه، مزخرف در فارسي يعني ”چِرت“ و ”بي ارزش“.
برخي زبانشناسان، تغيير معناها را در غالب extension، narrowing، specialization، generalization، amelioration، و pejoration دسته بندي كرده اند كه چون همگي تغيير معنا است، از توضيح آنها خودداري مي كنم.
یازده. metaphor : متافور يعني استعاره. تنها تعداد اندكي از استعاره ها بصورت واژه جدید وارد زبان می شوند. نمونه :
Understand = under + stand، در گذشته ي دور، استعاره از نزديك شدن به چيزي بوده است.
Holyday = holy + day یا روز مقدس، در گذشته ي دور، چون روزهاي تعطيل، مناسبت مذهبي داشته است، اين واژه ابتدا بصورت استعاره استفاده مي شده و امروزه با معنايي كامل بكار مي رود.
Grover Hudson، استاد دانشگاه ميشيگان، واژه سازی از طریق جا افتادن استعاره را زيرمجموعه ي Extension مي داند.
دوازده. coinage : نوآورد. ساخت واژه اي كاملا تازه كه ريشه در هيچ زباني نداشته است. براي نمونه kleenex، nylon، googol (يك و صد صفر جلوي آن) و… واژگاني است كه بصورت قراردادي و بدون استفاده از هيچيك از قوانين واژه سازي ساخته شده است.
سیزده. calque یا loan translation: واژه برساخت؛ حاصل ترجمه لفظی واژه ای است که پیشتر در زبان مقصد وجود نداشته است. برای مثل gratte-ciel از فرانسوی به صورت skyscraper وارد انگلیسی و از آنجا بصورت «آسمانخراش» وارد فارسی شده است. واژگان انگلیسی و فارسی، ترجمه لفظ به لفظ معادل فرانسوی شان هستند که ساختمان بلند را به خراشیدن آسمان تشبیه کرده است.
زبان و مغز
مغز چیست؟
مغز بخشی از سامانه عصبی اندام انسان است و در جمجمه قرار دارد. حرکت اندام ها، خواب، گرسنگی، تشنگی و بسیاری دیگر از رفتارهای حیاتی بشر در کنترل مغز است. همه احساسات بشری، از عشق و نفرت گرفته تا ترس و خشم و شور و غم، توسط مغز ایجاد و کنترل می شود. تفسیر سیگنال های دریافت شده توسط اندام ها (چشم، گوش، پوست، زبان،…) نیز برعهده مغز است. فرایافت هایی چون «آگاهی و هوشیاری» و «باهوشی و خردمندی» هم صفت هایی است که ارتباط مستقیم با عملکرد مغز انسان دارد.
مغز بشر با وزن تقریبی 1.4 کیلوگرم، یکصد میلیارد یاخته عصبی (neuron) را شامل می شود که بوسیله رشته هایی بنام آسه (axon) و تارگان عصبی (dendrite) با یکدیگر در ارتباط اند. یاخته های عصبی، قشر خاکستری مغز را تشکیل می دهند؛ درحالیکه تارهای عصبی و آسه ها قشر سفید مغز هستند. مغز ما همچنین سلول هایی بنام یاخته های پشتیبان (glial cells) دارد. زمانی تصور می شد این یاخته ها کار پشتیبانی از نرون ها را انجام می دهند، اما امروز می دانیم که کار اصلی آنها، تقویت سیگنال های عصبی است.

بخش های مغز و وظیفه ها
بخش سطحی مغز را فرامغز (cerebrum) می نامیم. فرامغز به دو نیمه راستی و چپی تقسیم می شود. از دیرباز گفته می شد که نیمه چپ مربوط به احساسات و نیمه راست مربوط به منطق است. امروزه می دانیم که این گفته فقط تا اندازه ای صحیح است و نمی توان آنرا بعنوان قاعده ای کلی پذیرفت. امروز می دانیم که زبان و گویش به نیمه چپ فرامغز ارتباط دارد.
بخش «پس سری» (occipital lobe) ویژه بینایی است و در بالای آن بخش بخش «آهیانه ای» (parietal lobe) قرار دارد که ویژه حرکت، جهت، موقعیت، و محاسبه است. پشت گوش بخش «گیجگاهی» (temporal lobe) قرار دارد که مسوول «شینیدن»، «تفسیر سخن»، و تا اندازه ای حافظه است. در جلو هم بخش پیشانی یا قدامی (frontal lobe & prefrontal lobe) قرار دارد که پیشرفته ترین و انسانی ترین قسمت مغز بشر است و مسوولیت تصمیم گیری، برنامه ریزی، کنترل توجه، و حافظه کاری را برعهده دارد. پشیمانی، اخلاق، و همدردی هم با همین دو بخش در ارتباط است.
درست زیر سطح فرامخ، cingulate cortex قرار دارد که با مدیریت رفتار و احساس درد در ارتباط است (cortex cingulate را بخشی از پیشانی می دانند). اما در زیر این قشر «آژخ» یا corpus callosum قرار دارد که دو نیمکره مغز را به یکدیگر وصل می کند. بخش هایی بنام basal ganglia هم مسوول حرکت، انگیزه، و پاداش است.
Limbic system بخشی است که در زیر قسمت پیشانی قرار دارد و در همه پستانداران مسوول «میل» و «اشتها» است. بخش های مربوط به احساسات هم در زیر پیشانی قرار دارند. «تالاموس» که یک ایستگاه رله ی سیگنال های حسی است و «هیپوتالاموس» که مسوول ترشح هورمون در بدن است و با دمای بدن در ارتباط است هم در زیر بخش پیشانی مغز قرار دارد.
پشت مغز بخشی بسیار پیچ در پیچ و پرچین قرار دارد که مخچه (cerebellum) نامیده می شود. مخچه الگوهای حرکتی، عادت ها و رفتارهای تکراری که ما بدون فکر کردن انجام می دهیم را ذخیره می کند.

میان مغز و ساقه مغز (midbrain and brainstem) هم مسوول رفتارهایی هستند که ما کنترلی بر آنها نداریم؛ رفتارهایی چون تنفس، ضربان قلب، فشار خون، و الگوی خواب. کنترل سیگنال های رد و بدل شده میان مغز و اندام ها (از طریق نخاع) هم بر عهده این دو بخش است.
روش دیگر، تقسیم مغز به دو قشر حسی (sensory cortex) و قشر حرکتی (motor cortex) است.
زبان و مغز
در بسیاری از افراد، نواحی مربوط به زبان، در نيمه چپ مغز قرار دارد. با اين حال، پژوهشهای تازه ( با استفاده از توموگرافی ، به روش گسيل پوزيترون) نشان می دهد که نيمه دیگر مغز نيز در فرايند زبان، بی تاثير نيست.
در سال 1836، Marc Dax پس از تشريح تعدادی از بيماران خود که ناتوانی گفتاری داشتند، اعلام نمود که قسمت چپ مغز همه آنها دچار آسيب بوده است. چندی بعد، Paul Broca جراح فرانسوی، بيماری را زير نظر گرفت که تنها می توانست يک واژه را به زبان آورد: “tan”!! به همين دليل، بروکا او را تن ناميده بود! پس از مرگِ تن در سال 1861، بروکا وی را تشريح کرد و متوجه وجود آسيب در ناحيه چپ پيشانی قشر مغزی وی شد. اين قسمت از مغز را امروزه با نام “ناحيه بروکا” می شناسيم. «ناحیه بروکا» نقش چشمگیری در تولید و فراوری زبان، یعنی چینش جمله، استفاده از دستور صحیح، و… غیره دارد.
در سال 1876، Karl Wernicke پزشک آلمانی، بخش ديگری از مغز را که دچار آسيب ديدگی شده و ايجاد زبان پريشی کرده بود، کشف نمود. اين بخش (ناحيه ورنيک) ، عقب تر و پايين تر از ناحيه بروکا قرار دارد و بوسيله يک دسته از تارهای عصبی، به نام Arcuate Fasciculus، با آن در ارتباط است. در صورت پارگی اين تارهای عصبی، فرد دچار بيماری “زبان پريشی رسانشی” می شود. مبتلايان به اين بيماری، زبان را می فهمند اما نمی توانند آنچه را که می فهمند، به درستی بيان کنند! «ناحیه ورنیک» نقش چشمگیری در پردازش زبان، یعنی درک کردن جمله ها و قاعده های دستوری شنیده شده یا خوانده شده دارد.
بخش مهم ديگری از قشر مغزی که با فرايند گويش در ارتباط است، “قشر حرکتی” يا (motor cortex) نام دارد. اين بخش، مسووليت حرکت ماهيچه ها را بر عهده دارد.
بر اساس الگوی پیشنهادی «Norman Geschwind»، عصب شناس آمریکایی (ارایه شده در دهه های 60 و 70 میلادی) واژه ای که به گوش شما می رسد، ابتدا بصورت سیگنال هایی در «قشر شنیداری» مغز بررسی و سپس به ناحیه ورنیک فرستاده می شود که در همسایگی آن قرار دارد. ناحیه ورنیک میان داده های دریافتی و داده هایی که پیشتر در حافظه مغز ذخیره شده ارتباط معنادار ایجاد می کند و به شما اجازه می دهد که مفهوم سخن دریافت شده را درک کنید. حال اگر واژه ای را بخوانید، آن واژه ابتدا وارد «قشر دیداری» مغز شده و نتیجه بررسی سیگنال ها از مسیر Angular Gyrus به ناحیه ورنیک فرستاده می شود.
اکنون ببینیم که آسیب به هر یک از بخش های ورنیک و بروکا چه پیامدهایی خواهد داشت:
|
آسيب به ناحيه ورنيک |
آسيب به ناحيه بروکا |
|
زبان پريشی ورنيک: * فرد مبتلا، توانايی فهم زبان را از دست خواهد داد. * فرد می تواند به روشنی سخن بگويد اما ترتيب واژه هايی که بکار می برد، روی هم، جملاتی بی معنی می سازد! اين نوع گويش را “سالاد واژگان” (word salad) می نامند. چون اینگونه به نظر می رسد که واژه ها مانند سبزی های سالاد مرتب شده اند!! |
زبان پريشی بروکا: * از دست دادن توانايی سخن گفتن. * فرد مبتلا، زبان را بخوبی می فهمد. * واژگان ، بدرستی اداء نمی شوند. * فرد مبتلا، آرام و بريده بريده سخن مي گويد. |
90 درصد انسان ها «راست دست» و ده درصد «چپ دست» هستند. در 97 درصد از «راست دستان»، بخش چپ مغز بیشترین تاثیر را در فرایند زبان دارد و تنها 3 درصد از آنها برای پردازش و تولید زبان به نیمه راست مغز خود اتکا دارند. حال آنکه در 19 درصد از «چپ دستان»، بخش راست مغز فرایند زبان را کنترل می کند و در 68 درصد از آنها، هر دو نیمه مغز فعال اند. پس تنها 13 درصد از «چپ دستان» برای تولید و پردازش زبان از نیمه چپ مغز خود بهره می گیرند.
دکتر George Ojemann از دانشگاه واشینگتن اواخر دهه 1980 نشان داد که ناحیه های مربوط به زبان در انسان های مختلف می تواند تفاوت داشته باشد. با این حال پژوهش های او، نظریه های «ورنیک» و «بروکا» را تایید کرد.
پژوهشی هم در دانشگاه «سین سیناتی» ایالت اوهایو انجام شده و در سال 2004 در 56 امین نشست سالانه آکادمی نورولژی آمریکا مطرح شده است که نشان می دهد شاید توانایی زبانی در انسان ها از پس از 25 سالگی به تدریج از حالت تک بخشی خارج شده و میان دو بخش مغز تقسیم می شود.
تصویر فعالیت مغز در هنگام سخن گفتن

1. مغز در هنگام دیدن واژه ها؛ به وظیفه بخش «پس سری» در همین متن توجه کنید.
.
.
.
.
2. مغز در هنگام شنیدن واژه ها؛ به وظیفه بخش «گیجگاهی» در همین متن توجه کنید.
.
.
.
.
3. مغز در هنگام تلفظ واژه ها؛ به نظر می رسد قشر حرکتی یا motor crtex فعال است.
.
.
.
.
4. مغز در هنگام تولید زبان؛ هر دو بخش «ورنیک» و «بروکا» فعال است.
قالب های شعری
-
Acrostic
قالبی شعری که در آن، نخستین حرف یا آخرین حرف مصراع ها واژه، عبارت، یا جمله ای کلیدی می سازند. جفری چاسر (شاعر ادبیات انگلیسی میانه) شعری 24 قطعه ای دارد که اگر اولین حرف نخستین واژه از هر استانزا (قطعه) را به یکدیگر متصل کنیم، الفبای انگلیسی (a,b,c,d,e,…) حاصل می شود.
مثال: «بدرود»، اثر William Anderson Ellis:
Farewell, dear, young friends
though parting is painful
A sad separation approaches at last
Revilers may spurn me
lost friends may chide me
Even then with much pleasure
I’ll think on the past
When rivers divide us and
hills rise between us
Even then I’ll remember
your childhood bright days
Let not sad reflections
a moment beguile you
Look forward with hope on
future’s bright
- Ballad
شعری «کوتاه» و «روایی» است که بیشتر به منظور خواندن آوازی ساخته می شده است. بالاد یا تصنیف را معمولا به دو دسته تقسیم می کنند:
الف. «folk ballad» که در قرن 16 و 17 در بریتانیا به اوج شکوفایی رسید. چون تصنیف های محلی سینه به سینه منتقل شده اند، در بیشتر موارد نویسندگان این گونه از تصنیف ها را نمی شناسیم.
ب. «literary ballad» که توسط یک شاعر و به تقلید از تصنیف های محلی سروده می شود. مثال:
“La Belle Dame Sans Merci” by John Keats
Rosabelle by Walter Scott
“The Rime of the Ancient Mariner” by Coleridge
- Ballade
بالاد، یکی از محبوب ترین قالب های شعری در قرن های 14 و 15 میلادی در شعر فرانسوی است. بالاد شامل سه قطعه ی 8 مصراعی و یک قطعه پایانی 4 مصراعی است؛ آخرین مصراع همه قطعه ها، از جمله قطعه پایانی، ترجیع بند است. مصراع های بالاد tetrameter (چهارپایه ای) و با وزن iambic یا anapestic هستند. چینش قافیه در مصراع های هر قطعه از بالاد هم به این ترتیب است: ababbcbc.
قالب دیگری از بالاد هم وجود دارد که از یک قطعه 10 مصراعی و یک قطعه پایانی 5 مصراعی تشکیل شده است. چینش قافیه ها در قطعه نخست بصورت ababbccdcd و در قطعه پایانی بصورت ccdc است.
قالب شعری بالاد اواخر قرن 14 در بریتانیا به شهرت رسید و توسط جفری چاسر استفاده شد. بعدها شاعرانی چون Swinburne و D.G. Rossetti آن را احیا کردند.
“Complaint…to His Empty Purse” by Geoffrey Chaucer
- Blank Verse
این قالب را می توان با شعر نو (نیما یوشیج، سهراب سپهری، فریدون مشیری،…) در ادبیات فارسی مقایسه کرد. در ادبیات انگلیسی شعر سپید، شعری بی قافیه و با وزن iambic pentameter است. یعنی هر مصراع 10 سیلاب دارد و فشار یا استرس روی سیلاب های زوج قرار می گیرد.
این قالب شعری از ایتالیا به انگلستان وارد شد؛ این اتفاق زمانی روی داد که «Henry Howard» متن لاتین The Aeneid را در سال 1540 به انگلیسی ترجمه کرد. شعر سپید نزد نمایشنامه نویسان بزرگی چون «مارلو» و «شکسپیر» بسیار محبوب شد؛ علت هم این است که این قالب، ضمن حفظ ویژگی های شعری، بسیار به گفتار معمولی نزدیک است. جان میلتون بر این باور بود که تنها شعر سپید می تواند به ادبیات انگلیسی اورنگ و شکوه کلاسیک بدهد. «بهشت گمشده» میلتون یکی از معروف ترین مجموعه ها در غالب شعر سپید است. شعر سپید را در آثاری از Wordsworth, Shelly, Keats, Browning و T.S. Eliot هم می توانیم ببینیم.
مثال: از «بهشت گمشده»، جایی که با وجود حضور شیطان در بهشت، «حوا» می خواهد به تنهایی به دنبال آذوقه برود و «آدم» به او هشدار می دهد…
But God left free the Will, for what obeys
Reason, is free, and Reason he made right,
But bid her well beware, and still erect,
Lest by some fair appearing good surpris’d
She dictate false, and misinform the Will
To do what God expressly hath forbid.
- Cinquain
شعری 5 مصراعی با وزن و چینش متفاوت در قافیه. گمان می شود این قالب ریشه در ادبیات قرون وسطی فرانسه دارد. گرچه سینکواین هرگز قالبی همه گیر در ادبیات انگلیسی نبوده، شاعران بسیاری گاهگاه به این سبک شعر سروده اند. Sir Philip Sidney, George Herbert, Edmund Spenser و John Donne از جمله این شاعران هستند.
از میان شاعران معاصر، Adelaide Crapsey (1914 – 1878)، شاعر آمریکایی، الگویی جدید از این قالب را آفرید که در آن مصراع ها به ترتیب، دو، چهار، شش، هشت، و دو سیلاب دارند. شعر او شبیه به «تانکا» در ادبیات ژاپنی است.
مثال یک (جهان، اثر جرج هربرت):
Love built a stately house, where Fortune came,
And spinning fancies, she was heard to say
That her fine cobwebs did support the frame,
Whereas they were supported by the same;
But Wisdom quickly swept them all away.
مثال دو (به هلن، اثر ادگار آلن پو):
Helen, thy beauty is to me
Like those Nicean barks of yore,
That gently, o’er a perfumed sea,
The weary, way-worn wanderer bore
To his own native shore.
مثال سه (اثر آدلاید کراپسی):
These be
Three silent things:
The falling snow… the hour
Before the dawn… the mouth of one
Just dead.
-
Elegy
سوگنامه، مرثيه، در ادبيات يونان باستان و روم، به دوبيتي هايي با وزن مشخص و موضوع هاي متفاوت (عشق، سوگ، سياست…)، گفته مي شد. اين تعريف، تا اواخر قرن شانزدهم نيز صادق بود؛ چنانكه John Donne اِلِگي هاي عاشقانه سروده است. اما از قرنِ هفدهم تا امروز، اِلِگي به معناي مرثيه، يعني سوگنامه اي منظوم و رسمي كه براي مرگِ كسي سروده شود، بكار رفته است.
سوگنامه های کلاسیک را مي توان به چندين گروه، تقسيم بندي نمود كه تعدادي از آنها در پي مي آيد:
1) Simple Elegy يا الِگيِ ساده كه حاوي نوحه و مرثيه براي فردِ از دست رفته است.
2) Reflective Elegy ، كه بيان كننده حالاتِ شخصيِ شاعر با شيوه اي اندوهگين است. (مانند Elegy Written in a Country Churchyard، اثر Thomas Gray)
3) Encomiastic Elegy يا مرثيه ستايش آميز كه بصورتِ مدح و ستايش و در بزرگداشتِ فردِ از دست رفته، سروده مي شود. (مانند Astrophel اثر Spenser)
4) Pastoral Elegy یا «مرثیه شبانی»، که معروفترین نوع سوگنامه در گذشته بوده است. در این شیوه که ریشه در شعر یونان و ایتالیای قرن های دوم و سوم پیش از میلاد دارد، چامه سرا، هم “فرد از دست رفته” و هم “فرد سوگوار” را در غالب چوپان و در فضایی روستایی، در شعر خود می آورد.
بعدها، شاعران با افزودن محتوایی پیچیده به مرثیه، شکل ویژه ای بدان بخشیدند. برای نمونه، به ساختار سوگنامه شبانی Lycidas ،اثر جان میلتون، و به روایت M. H. Abramsتوجه کنید:
1) فرد سوگوار، با توسل و دعا به درگاه خدایان هنر، سخنان خود را آغاز کرده و با اشاره به سایر شخصیت های اسطوره ای {غرب}، گفتارش را ادامه می دهد.
2) همه طبیعت به سوگ فرد از دست رفته می نشیند.
3) فرد سوگوار، پریان و دیگر نگهبانان چوپان فقید را مسوول از دست رفتن وی می شمرد.
4) گروه بزرگی از سوگواران، حاضرند.
5) فرد سوگوار، پرسشهایی درباره دادگری سرنوشت و پروردگار مطرح می کند و به تباهی زمانه خویش اشاره می نماید.
6) گل های زیبایی برای آراستن تابوت آورده می شود. (این قسمت، در شعرهای پس از رنسانس، افزوده شده است)
7) شعر، با تسلی و دلداری پایان می یابد. (در سروده های مسیحی، در این بخش، شعر با امید و اصمینان به اینکه مرگ در این دنیا، پلی است بسوی زندگی برتر در آخرت، پایان می یابد)
- Epic
حماسه، رزم نامه يا پهلوان نامه؛ شعري حماسي كه داراي ويژگيهاي مشترك زير است:
1) شعر، داستاني و بلند و داراي موضوعي جدّي است. (بنابراين، موضوع اصلي حماسه، چون داستاني است، نمي تواند مثلا ابراز احساسات شاعر به معشوقه اش باشد! و چون داراي موضوع جدي است، نمي تواند خنده آور يا comic باشد)
2) بيانِ داستان، بصورت رسمي و پرشكوه است. (پس، ترانه حماسي اساسا وجود ندارد)
3) شخصيت اصليِ داستان، پهلواني است كه سرنوشت يك قوم يا ملت (مثل داستانهاي شاهنامه) يا حتي نوعِ بشر (مثل بهشت گمشده “ميلتون”) به كارِ وي بستگي دارد.
حماسه ها بطور کلی به دو دسته تقسیم می شوند:
الف. حماسه های محلی یا سنتی (folk or traditional epics): داستانهاي محبوب قومي كه با دهان به دهان شدن بوسيله رامشگران و چامه سرايان، تكامل يافته و در گذر زمان، بوسيله شاعران گمنام نوشته شده اند. برای نمونه می توان به مهابهاراتا (Mahabharata) که طی 600 سال (300 ق.م تا 300 ب.م) یا به رامایانا (Ramayana) که هر دو به زبان هندی نوشته شده اند اشاره کرد. در زبان انگلوساکسونی هم بیوولف (Beowulf) سروده شده که بزرگترین حماسه ی کهن انگلیسی بشمار می رود.
ب. حماسه های ادبی (literary epics): داستان ها بوسیله شاعری شناخته شده به رشته تحریر درآمده اند. برای مثال: «ایلیاد» و «اودیسه»، هر دو اثر Homer (شاعر یونانی)؛ «انیاد» اثر Virgil؛ «شاهنامه» اثر Firdausi؛ «ملکه پریان» از Edmund Spenser؛ و «بهشت گمشده» کار John Milton.
- Free Verse
شعر آزاد، سرودهايي كه پايبند قوانين وزن شعر نيستند؛ چه با قافيه و چه بي قافيه! نخستين بار، اواخر قرن نوزدهم، گروهي از شاعرانِ نمادگراي فرانسوي –از جمله گوستاو كان- اينگونه سرايش را به تقليد از Walt Whitman(شاعر آمريكايي) و با هدف رهايي از قواعد وزني شعر و باز آفريني آهنگ طبيعي گفتاري، ترويج كرده و آنرا Vers Libre ناميدند. گرچه از دوران پيش از “ويتمن” نيز شعرهايي بدون وزن كه در واقع ترجمه مطالب تورات و كتب مقدس است، بجاي مانده.
شعرِ آزاد، بدليل نداشتن دشواريهاي قواعد وزني، مورد توجه توده مردمي كه دوست داشتند شعر بگويند اما نمي توانستند، قرار گرفت! از ميان شاعران سرشناس نيز افرادي چون T. S. Eliot و Ezra Pound ، چامه هايي در اين قالب سروده اند.
Robert Frost –شاعر بزرگ آمريكايي- شعر آزاد را به بازي تنيسِ بدونِ تور، تشبيه كرده است!
- Limerick
شعری فکاهی با وزن آناپستیک و قافیه بندی aabba. بیتهای اول، دوم و پنجم، سه “یگان وزنی” و بیتهای سوم و چهارم، دو “یگان وزنی” دارد.
مزمون لیمریک، گاه به چرندی می گراید! با این وجود Limerick از شعرهای محبوب انگلیسی زبانان است. معروفترین لیمریک سرا، ادوارد لیر(نقاش و طنزپرداز انگلیسی)، است. شعر زیر از کتاب چرند و پرند(منتشر شده در سال 1846)، اثر لیمر، می باشد:
There was an old man of the coast
Who placidly sat on a post;
But when it was cold,
He relinquished his hold,
And called for some hot buttered toast
-
Ode
شعری بلند و دارای زبانی رسمی (formal) است و موضوع هایی همچون «ستودن یک فرد»، «یادبود یک رویداد» و «توصیف عقلانی طبیعت (و نه احساسی)» را دربر می گیرد. Ode، قالب وزنی ثابتی ندارد و در آغاز برای سرود، نوشته می شد.
Ode های کلاسیک را می توان به سه دسته تقسیم نمود:
یک. Choral Ode: در یونان باستان رواج داشته و برای گروه کُر سروده می شده. Pindar(شاعر یونانی)، معروفترین سراینده این قالب بوده است. اُدهای کُرال، دارای یک بندِ چند بخشی بوده اند:
الف) Strophe: بخش نخست بند بوده و گروه همخوانان، هنگام خواندن آن از یک سوی صحنه به سوی دیگر رقصیده و حرکت می کردند. (معمولا از چپ به راست)
ب) Antisrophe: قسمت دوم بند اُد، و هموزن با بند نخست بوده است. گروه همخانان، هنگام خواندن آن، رقصیده و به طرف عکس، حرکت می کردند. (معمولا از راست به چپ)
پ) Epode: بخش پایانی بند بوده و گروه همخوانان، آنرا بصورت ایستاده (درجا) می خواندند.
دو. Pindaric Ode: این نام از اسم Pindar، بزرگترین شاعر سراینده choral ode در یونان باستان برداشته شده است. این شعر معمولا دارای strophe و antistrophe است و گاهی هم با یک epode پایان می یابد. خوانندگان در هنگام خواندن استروفی از یک سوی صحنه به سوی دیگر می رقصیدند و در هنگام خواندن antistrophe همان مسیر را رقص کنان باز می گشتند. Epode بصورت ایستاده درجا خوانده می شد. این سبک معمولا در بزرگداشت ورزشکاران یونانی و المپیک باستانی اجرا می شد.
سه. Horatian Ode: این نام از اسم شاعر رومی (Horace) برداشته شده است. او شعر غنایی تک صدایی می سرود. این سبک به اندازه مدل یونانی، خودمانی و شورانگیز نیست و موضوع هایی چون پرهیزگاری، یک فرد یا یک موقعیت در طبیعت را ممکن است دربر گیرد. قالب شعر هم معمولا کوتاه و چهارسطری است.
مثال: Ode to a Nightingale by John Keats
چهار. Irregular Ode: شعر بزمی نامنظم توسط Abraham Cowley و به تقلید از نوع Pindaric در سال 1656 وارد شعر انگلیسی شد. شعر او مقید به بخش های سگانه نیست و مصراع های هر قطعه درازای متفاوت و چینش متفاوت قافیه ها است.
- Sonnet
غزلي تك-بند، شامل 14 سطر با قافيه بندي ويژه. شاعر، معمولا سطرهاي آخر سانِت را كه قافيه بندي جداگانه اي هم دارد، به نتيجه گيري اختصاص مي دهد. وزنِ اين شعر در زبان انگليسي، معمولا “آيَمبيكِ پنج-پايه اي” است. گرچه در زبانهاي ديگر، متفاوت است و مثلا در فرانسوي از وزنِ “Alexanderian ” استفاده مي شود. در گذشته، معمولا سانِت را با همراهي سازهاي “ماندولين” و “عود” مي خواندند. دو شكل مرسومِ اين قالب، سانِت ايتاليايي (Petrarchan Sonnet) و سانِت انگليسي (Shakespearean Sonnet) است.
سانِت ايتاليايي زماني پايه گذاري شد كه Petrarch ، شاعر قرن 14 ايتاليا (1374-1304)، سيصد و هفده غزل را در يك قالبِ مشخص، براي معشوقه اش “لورا” سرود. قافيه بنديِ اين قالب، به صورت abba, abba, cde, cde است. بنابر اين، سانِت ايتاليايي از يك اُكتاو (شاملِ دو كواترين) و يك سِستِت تشكيل مي شود. شاعر سنتي، معمولا در كواترينِ اول به بيانِ موضوع و در كواترينِ دوم به گسترش آن مي پردازد. سانِت، بويژه از قرن 16 در كشورهاي فرانسه و پرتقال و نيز در كشورهاي اسكانديناوي از محبوبیت ویژه ای برخوردار می شود.
Sir Thomas Wyatt و Henry Howard اين قالب را با ترجمه آثارِ شاعران ايتاليايي، وارد زبان انگليسي كردند. سانِت، خيلي زود مورد استقبال شاعران انگليسي (بويژه شكسپير) قرار گرفت، اما چون در اين زبان يافتنِ واژه هاي هم-قافيه، نسبت به زبان ايتاليايي، دشوارتر است قالبِ نويني به تدريج شكل گرفت كه ما آنرا بعنوان سانِت انگليسي مي شناسيم. در اين قالب، چینش قافيه ها به صورتِ abab, cdcd, efef, gg است. بنابراين، سانِتِ انگليسي از سه quatrain و يك couplet تشكيل شده است.
نوع ديگرِ سانِت كه توسط Edmund Spenser ابداع شد و به نام خود وی Spenserian Sonnet معروف گردید، اندکی از نظر چینش قافیه با سانت انگلیسی اختلاف دارد. اینکه چرا اسپنسر این قالب را برای سانت هایش برگزیده نمی دانم، اما شاید بدلیل آشنایی ذهنی اش با سبکی است که پیشتر خود او ابداع کرده و در مجموعه «شاه پریان» استفاده کرده بود. آن ابداع بنام Spenserian Stanza معروف شد. چینش قافیه ها در این سبک abab bcbc c است.
از نظر محتوا، سانت در آغاز شعری صرفا عاشقانه و گاه sexy بود. تا اینکه John Donne (1631 – 1576) در مجموعه Holy Sonnets محتوایی عارفانه را در این قالب ارایه کرد. جان میلتون (1676 – 1608) اولین کسی بود که از سانت (هم انگلیسی و هم پترارکی) برای بیان موضوع های گوناگون استفاده کرد.
- Triolet
قالبی که در اصل مربوط به شعر قرون وسطی فرانسه است. Austin Dobsom و W.E. Henley احتمالا نخستین کسانی بودند که در قرن نوزدهم آن را وارد زبان انگلیسی کردند. این قالب شامل 8 مصراع است و چینش قافیه ها هم بصورت a,b,a,a a,b,a,b است. همچنین مصراع های چهارم و هفتم، تکرار مصراع نخست هستند. برای ابراز یک احساس یا موضوع مهم (مصراع نخست) و بسط دادن آن بصورت مختصر، triolet قالبی خوب است.
مثال: “Song” اثر “Adelide Crapsy”
I make my shroud, but no one knows
So shimmering fine it is and fair
With stitches set in even rows
I make my shroud, but no one knows
In door-way where the lilac blows
Humming a little wandering air
I make my shroud and no one knows
So shimmering fine it is and fair
دوره های ادبی در ادبیات آمریکا
پیشگفتاری که درباره دوره های ادبی در بریتانیا گفتم، اینجا نیز صدق می کند.
دوره های ادبی در ادبیات آمریکا
|
نمونه |
بستر تاریخی |
ویژگی ها |
گونه سبک |
نام دوره بازه زمانی |
|
Of Plymouth Plantation اثر Bradford
Upon the Burning of Our House اثر Bradstreet
Sinners in the Hands of an Angry God اثر Edward
|
باور عمومی مردم این است که سرنوشت انسان به دست خدا است. همه انسان ها گناهکارند و باید بوسیله «مسیح» نجات یابند. |
تمرکز بر زندگی روزانه، ملاحظه های اخلاقی، و ناآرامی های سیاسی. ادبیات آموزنده است و بر صلاحیت انجیل و کلیسا تاکید دارد. |
موعظه خاطرات روایت های شخصی. سبک ساده و بی آلایش. |
Colonial (Puritan) 1750 – 1650 |
|
نوشته هایی از Jefferson Paine Henry
Poor Richard’s Almanac اثر «فرانکلین»،
The Autobiography اثر فرانکلین.
|
همزمان با جنگ های استقلال آمریکا؛ شکست بریتانیا از ارتش «جرج واشینگتن» در سال 1781؛ قرارداد پاریس و به رسمیت شناختن استقلال آمریکا از سوی بریتانیا در سال 1783
|
افزایش میهن دوستی، نیوشاندن غرور ملی، ایجاد تفاهم جمعی درباره موضوع های مختلف، ایجاد شخصیت آمریکایی، ادبیات جنگ |
رساله سیاسی، سفرنامه، ادبیات پرآذین، ادبیات استدلالی |
Revolutionary (Age of Reason) 1800 – 1750 |
|
Rip Van Winkle اثر Washington Irving
Thanatopsis اثر William Cullen Bryant
We Wear the Mask اثر Dunbar
شعرهای Emily Dickinson
شعرهای Walt Whitman
|
گسترش مجله ها و روزنامه ها شکوفایی صنعت چاپ کتاب. بالاگرفتن بحث بر سر برده داری. جنگ های داخلی از 1861 تا 1865 که به لغو برده داری و تاسیس کشور یکپارچه ایالات متحده انجامید. آبراهام لینکلن در سال 1863 فرمان آزادی همه برده ها در سرزمین های تحت فرمان خود را صادر کرد. |
ترجیه احساس و درون یافت (شهود) بر استدلال. فرار از تباهی های شهرنشینی و محدودیت های خرد استدلالی، و اعتقاد به آزادی تخیل. نیوشاندن رفتار پسندیده برای «مردان» و «زنان». باور به اینکه رفتارهای پیشین مناسب زندگی امروز نیست.
|
ترسیم شخصیت ها، روایت های برده داری، شعر، داستان کوتاه |
Romanticism 1860 – 1800 |
|
شعرها و جستارهای Emerson و Thoreau
Walden اثر Henry David Thoreau
کلمات قصار «امرسون» و «تارو»
پادتعالی گرایی: The Scarlet Letter اثر Nathaniel Hawthorne
The Masque of the Red Death و The Black Cat اثرهایی ازEdgar Allan Poe
|
این دوره با دوران رومانتیک تقریبا همزمان بوده است. برخی «ضد تعالی گرایی» را «رومانتیک تیره» (Dark Romantic) یا گوتیک نامیده اند. |
تعالی گرایایی ریشه در نگاه فلسفی امانوئل کانت در قرن 18 دارد. تعالی گرایان بر این باور بودند که حقیقت راستین حقیقت روحانی است. آرمانگرایی، اتکا به نفس و فردگرایی از ویژگی های تعالی گرایان است. ضدتعالی گرایان از نمادگرایی بسیار استفاده می کردند. گناه، درد، و حضور شیطان از ویژگی های آثارشان بود. جنگل های تیره و تار، خرابه های مرموز، و شخصیت های افسرده از سازه های پراستفاده شان بود. |
شعر، داستان کوتاه، رمان، ضدتعالی گرایی
|
American Renaissance / Transcendentalism 1860 – 1840
|
|
Mark Twain
Ambrose Bierce
Stephen Crane
The Adventures of Huckleberry Fin اثر مارک تواین
The Narrative of the Life of Fredrick Douglass
آثار مذهبی: The Awakening Ethan Frome و My Antonia |
جنگ داخلی ادبیاتی می طلبید که واقع گرا باشد و افراد و مکان ها را آرمانی نکند. |
روایتگری عینی؛ داستان نویس واقع گرا زمینه را برای تفسیر داستان بوسیله خواننده فراهم نمی کند.
|
رمان، داستان کوتاه،
|
Realism 1900 – 1855 |
|
The Great Catsby اثر Fitzgerald
شعرهای Jeffers, Williams, Cummings, Robert Frost, T.S. Eliot, Sandberg, Pound, Robinson, Stevens. رمان Anthem اثر Ayn Rand
داستان های کوتاه و رمان های Steinbeck, Ernest Hemingway, Thunder, Welky, Faulken.
A Raisin in the Sun & Write’s Native Son آثاری از Hansberry
The Death of a Salesperson اثر Miller (برخی این را postmodern می دانند) |
نویسندگان زیر تاثیر دیدگاه های داروین (بقای هماهنگ ترین) و کارل مارکس (چگونه پول و ساختار طبقاتی یک ملت را کنترل می کند) بودند. توسعه چشمگیر صنعت؛ جنگ جهانی اول و جنگ جهانی دوم. |
به دنبال رویای آمریکایی، تحسین آمریکا بعنوان سرزمین رویایی، خوشبینی، اهمیت فرد، تجربه گرایی، استفاده از «خاطرنمایی» (بیان افکار شخصیت ها) |
رمان، نمایشنامه، شعر (احیای شعر پس از درگذشت ویتمن و دیکینسون) |
The Moderns 1950 – 1900 |
|
مقاله های ادبی و شعرهای W.E.B DuBois
شعرهای McKay, Toomer, Cullen
شعر، داستان کوتاه، و رمان های: Hurston Hughes
Their Eyes Were Watching God اثر Zora Neale Hurston |
مهاجرت گسترده سیاهپوستان آمریکایی به شهرهای شمالی کشور؛ دسترسی بهتر سیاهپوستان به رسانه ها و امکانات نشر پس از مهاجرت به شمال. |
احیای موسیقی کلیسایی
ژانرهای موسیقی «غم آواز» و «جاز» از طریق رادیو و عکاسی به سراسر آمریکا گسترش یافت. |
ایهام به روحانیت سیاهپوستان آمریکا؛ تکرار و استفاده از ساختار غم آواز (Blues Songs) در شعر…توضیح اینکه غم آواز، گونه ای آوازی متعلق به سیاه پوستان آمریکایی است. کلیشه های معمولی به شخصیت های پیچیده تبدیل می شوند.
|
Harlem Renaissance 1920s |
|
The Naked and the Dead & The Executioner’s Song آثاری از Mailer
شاعران اجتماعی و فمینیست: Sylvia Plath, Rich, Sexton, Levertov, Baraka, Cleaver, Morrison, Walker, Giovanni.
In Cold Blood اثر Capote
داستان ها و رمان های Vonnegut
Catcher in the Rye اثر Salinger
One Flew Over the Cuckoo’s Nest اثر Kesey
«مرگ ملوان» و «The Crucible» از »میلر» که برخی آنها را آثار مدرن می دانند.
و ده ها اثر دیگر |
دوران رفاه پس از جنگ جهانی دوم. رسانه ها تاثری شگرف روی ارزش ها می گذارند. |
در این ادبیات ترکیبی (که در ستون مقابل توضیح داده شد) قهرمان پروری وجود ندارد و موضوع های اجتماعی هم مطرح می شود. از میان رفتن مرزها میان طبقات مردم. تاکید بر اینکه ارزش ها همیشگی و جهان شمول نیستند، بلکه ارزش های محلی و تاریخی هم وجود دارد. |
ترکیب ادبیات خیالی و ادبیات غیرداستانی، در نتیجه کمرنگ شدن مرزهای واقعیت و تخیل. ادبیات روایی؛ فراداستان (metafiction) استفاده از زمان حال. |
Postmodern کنون – 1950 |
|
شعرهای: Dove, Cisneros, Soto, Alexie.
نوشته های: Angelou, Baldwin, Alende, Tan, Kingsolver, Kingstone, Grishman, Crichton, Clancy.
The Color Purple & Haley’s Roots آثار Walker
Kindred اثر Butler
Ordinary People اثر Guest
Ender’s Game اثر Card
Things They Carried اثر O’Brien
Cold Mountain اثر Frazier
|
آغاز یک هزاره جدید؛ پدیده جهانی شدن؛ تاثیر رسانه بر فرهنگ و ارزش ها. |
عدم قهرمان پروری؛ توجه به روابط انسان ها؛ و البته بسیاری این دوره را امتداد و حتی بخشی از دوره فرانوگرایی می دانند. |
هم داستانی و هم غیرداستانی؛ استفاده از طنز؛ برانگیزاننده احساسات؛ توجه به نقالی و قصه گویی؛ مقاله های ادبی با سبک شرح زندگی (زیستنامه نگاری)
|
Contemporary کنون – 1970
(ادامه فرانوگرایی) |